نتایج جستجو برای عبارت :

کالدرون: بردن دربی لذت دارد اما هدف اولم قهرمانی است/ خودم را فرد برنده‌ای می‌دانم

سرمربی تیم فوتبال پرسپولیس می‌گوید از اینکه در این تیم حمایت فردی مثل پروین را دارد، خوشحال است.
گابریل کالدرون، سرمربی تیم فوتبال پرسپولیس در دیدار با علی پروین،
پیشکسوت این تیم، اظهار کرد: قبل از هر چیز باید مراتب احترام خودم را به
ایشان بابت سابقه ورزشی‌شان اعلام کنم. ایشان فرد بزرگی در فوتبال ایران
است و فردی بوده که مسئولیت بزرگی را در مدت‌های زیادی داشته‌اند. خیلی خوب
است که دوستانی مثل ایشان به من کمک می‌کنند. از این بابت خوشحا
کالدرون سرمربی پرسپولیس شد
سایت فوتبال روز : پرسپولیسی ها برای مذاکرات جدی کالدرون رو به تهران کشاندند و این مربی آرژانتینی به تهران می آید .

به نظر می رسد  کالدرون گزینه قطعی هدایت پرسپولیس  شده است و بعد از ایمیل هایی که بین این مربی و باشگاه پرسپولیس رد و بدل
شده است دو طرف توافق اولیه داشته اند و قرار است این مربی امشب وارد ایران شود تا در صورت توافق نهایی قرارداد رسمی بین این
مربی آرژانتینی و پرسپولیس امضا شود و کارش با این تیم رو آغاز ک
 
کالدرون برابر صنعت نفت حساب ویژه‌ای روی استفاده بهینه شاگردانش از ضربات ایستگاهی و شروع مجددها دارد. موضوعی که می‌تواند مسیر پرسپولیسی‌ها را برای رسیدن به دروازه آبادانی‌ها هموارتر کند. در این راستا این مسأله در تمرینات اخیر پرسپولیس بیش از گذشته مرور می‌شود 
گابریل کالدرون با امضای قرارداد خود به عنوان سرمربی پرسپولیس در فصل آینده لیگ برتر انتخاب شد. خبرگزاری
مهر: نشست نهایی گابریل کالدرون با مدیران باشگاه پرسپولیس صبح امروز
برگزار شد تا طرفین به تفاهمات نهایی لازم برای عقد قرارداد رسمی برسند.
ادامه مطلب
 
گابریل کالدرون:
من تمام تلاشم را می‌کنم که تیم نه ۱۰۰ درصد بلکه ۲۰۰ درصد پیشرفت کند این وظیفه من است و مشکلات مالی مربوط به مدیریت باشگاه است
احمدزاده مصدوم بود و به خاطر این مشکل چند روزی به او استراحت دادم، مقابل سایپا بازی کرد و شرایط او در حال بهتر شدن است
کلیک کنید
 
 گابریل کالدرون به موضوع بی پاسخ از سوی پرسپولیس تبدیل شده است و در شرایطی که این مربی آرژانتینی در اولین فصل حضورش در این تیم، موفق شد با سرخ‌ها به قهرمانی نیم فصل دست یابد و حضور در نیمه نهایی جام حذفی را نیز تجربه کند، هنوز هیچ پاسخ روشنی درباره زمان بازگشت او وجود ندارد.
کالدرون پیش از ترک ایران در پایان آخرین بازی تیمش، گلایه‌های تندی را بابت عدم  احترامی که مدنظر و شایسته است را اعلام کرد و در ادامه نیز شروطی برای ادامه همک
رامون کالدرون (مدیر سابق رئال) :وقتی فرگوسن فهمید که رونالدو می خواهد به رئال برود با شرایطی مشابه او را به بارسلونا پیشنهاد داد
به رونالدو گفت که میتواند برود اما فقط به شرطی که به بارسا برود ، با این وجود رونالدو تعهد و تعصبش به رئال را نشان داد و به همین خاطر به برنابئو آمد
دوستی دارم که رازی دارد و این راز به طریقی بدون اینکه بخواهم به گوش من رسیده است و آن دوست از این موضوع بی خبر است. بعد هر از چندگاهی که با هم حرف می زنیم او از دوره ای از زندگیش حرف می زند که خیلی سخت بوده ولی ادامه نمی دهد که چرا و چطور و من هربار می دانم از چه حرف می زند و او نمی داند که من می دانم و من هر بار از این دانستن خودم و ندانستن او معذب می شوم.  این روزها سوال اخلاقیه من از خودم این است که باید به او بگویم همه چیز را می دانم یا بگذارم در هم
اگه به چیزیکه میخوام نرسم یقینا این زندگی دیگه ادامه نخواهد داشت.
من یا به چیزیکه میخوام میرسم یا به وجودم خاتمه میدم.
هدف صرفا پزشکی نیست. هدف اینه که من باید به چیزیکه خودش رو واسه من دست نیافتنی کرده دست پیدا کنم. باید تو این جنگ برنده شم وگرنه تا آخر عمر خودم رو یه بازنده میبینم.
من باید برنده شم. باید ثایت کنم هرچیزی با تلاش و پشتکار امکان پذیزه.
من خودم رو دوست دارم پس باید به چیزیکه میخوام برسم.
همان لحظاتی که آدم فکر میکند یکی از بنده های خوب خداست، ندانسته دارد سقوط می کند. نمی دانم چه حکایتی ست. نمی دانم چرا‌. فقط می دانم هر بار که ظنم به خودم خوب شد، بعد از یک بازه ی زمانی تبدیل به آدم افتضاحی شدم. مثل حالا. 
 
 
 
 
منی که لفظ شراب از کتاب می شستم
زمانه کاتب دکان می فروشم کرد ...
یه‌جوری دیر به دیر میام که وقتی کلیک می‌کنم گرد و غبار بلند میشه...
چقدر گم شدم توی زندگی... چقدر تصورم از چنین، دور بود ولی به سرم اومد.
می‌خوام از خودم یه برنده قلمداد کنم ولی نمی‌دونم چرا نمی‌تونم یا اینکه چرا مصادیق برنده‌شدنم رو فراموش کردم.
خیلی گنگ می‌نویسم و خودم می‌دونم.
من همون نوزادم...
همون نوزاد!
 
 
گابریل کالدرون پس از بازی درون تیمی مشترک با حضور تعدادی از بازیکنان منتخب تیم جوانان پرسپولیس سه نفر از سرخپوشان جوان را برای حضور در تمرین تیم بزرگسالان انتخاب کرد
پوریا میرائی، طاها فراهانی و مهدی فلاح که هر سه در خط میانی بازی می‌کنند، نفرات دعوت شده به تمرین بزرگسالان هستند
پسرِ مادر صد و هشتاد و سه روزه شده است. یعنی پایان شش ماهگی و آغاز نیم سال جدید زندگی اش. نمی دانم زود گذشت یا نه. نمی دانم سخت گذشت یا آسان. نمی دانم خوش گذشت یا ناخوش. با خودم که فکر می کنم می بینم زود گذشت ولی یادم نمی رود آن شب هایی که آرزو می کردم زودتر ساعت چهار صبح شود و پسرک خواب. شب هایی که شبش کش می آمد و صبحش برای آمدن ناز و عشوه. با خودم که فکر می کنم به این نتیجه می رسم آسان بود اما یادم نمی رود ترس و دردهایی که کشیده ام. شادی ها و خوشی هایی
پسرِ مادر صد و هشتاد و سه روزه شده است. یعنی پایان شش ماهگی و آغاز نیم سال جدید زندگی اش. نمی دانم زود گذشت یا نه. نمی دانم سخت گذشت یا آسان. نمی دانم خوش گذشت یا ناخوش. با خودم که فکر می کنم می بینم زود گذشت ولی یادم نمی رود آن شب هایی که آرزو می کردم زودتر ساعت چهار صبح شود و پسرک خواب. شب هایی که شبش کش می آمد و صبحش برای آمدن ناز و عشوه. با خودم که فکر می کنم به این نتیجه می رسم آسان بود اما یادم نمی رود ترس و دردهایی که کشیده ام. شادی ها و خوشی هایی
باد کولر چه قدر سرد شده. این یعنی فصل غرغر تمام نمی‌شود!
روزهایی که می‌گذرد، خودم نیستم انگار. رپ گوش می‌دهم، با هر کسی که نگاهم به نگاهش بیافتد حرف می‌زنم، در گروه‌ها، در توییتر، همه جا حرف می‌زنم. حتا جلوی غریبه‌ها گریه کردم، و جلوی دانش‌آموزهایی که بعد از ساعت مدرسه مانده بودند. انگار کسی به گربه‌ای باورانده باشد که بلد است روی دو پا راه برود. سکندری خوران روی دو پا راه می‌روم و خودم را مسخره می‌کنم. ظرف روغن را برمی‌گردانم و هیچ وقت
حال دلم خوب است یا نه؟نمی دانم،شاید تنها چیزی که می دانم این است که می گذرد...شاید حتی آن را هم نمی دانم،می گذرد یا نه؟خنده ها،گریه ها،باور ها،دوستی ها،دوست داشتن ها،عشق ها،معرفت ها،زندگی ها آمدند و رفتند...تنها چیزی که آمد و نرفت "من" بودم...دلم تنگ شده،نه برای شخصی،نه برای مکانی و نه حتی برای زمانی،حتی این را هم نمی دانم دلم برای چه چیزی تنگ است...گمراهم...سرگردانم...گم گشته ام...من...خود را...گم...کرده ام!!!
آدمی در درونم گیر افتاده،حسی درونم به بند
میخواهم بروم در دفتر یکی از پروفسور‌های محبوبم. بگویم:
داکتر سیتز،‌ نمی‌دانم چه اتفاقی در من دارد میافتد. هر روز کمتر از دیروز میدانم که با زندگیم میخواهم چیکار کنم. تمام قرارهایی که با خودم گذاشته بودم را به هم زده‌ام. رسیده‌ام به اینکه خودم را تا اخر عمر با این کتاب در اتاقم قفل کنم خوب است. بلی. همین کتابی که در دستم است. در طی یک هفته‌ی گذشته ۳۰ سوال از این کتاب حل کرده‌ام. امتحانش را افتضاح داده‌ام و تهوع گرفته‌ام. اما سه ساعت بعد وقتی
کم‌کم حس می‌کنم که دارم دیوانه می‌شوم. بند بند وجودم درد می‌کند. تا به حال در زندگی‌ام اینطور کلافه و مستاصل نبوده‌ام. نمی‌دانم باید چه‌کار کنم. نمی‌دانم با این همه خشم و نفرت چه‌کار کنم. حس می‌کنم که می‌توانم خرخره‌ی آدم‌ها را بجوم. هنوز بغض دارم. نمی‌دانم باید به کجا فرار کنم. نفسم تنگ است. نمی‌دانم چه کنم. نمی‌دانم که باید به کجا پناه ببرم. نوشتن هم حالم را بهتر نمی‌کند. و این یعنی فاجعه. یعنی دیگر خاکی نمانده که سرم بریزم.
اضطراب کروناست یا بهم‌ریختگی هورمونی در زمان پریود یا هر دو نمی‌دانم؟ اما حالم خوش نیست. مرهمی نمی‌جویم، که می‌دانم صبر است که مرهم است و نه جز این. اما مدام با خودم تکرار می‌کنم: قرار است چه بلایی سرمان بیاید؟ نگران بابا و مامان و مادرجونم، نگران میم، نگران خودم و عین. تاب و تحملم کم شده. کاش کش نیاید، کاش چندسال بگذرد و همه باشیم...
کاش ...
من توان مصیبت دیدن ندارم. من پناهی ندارم، خدایی ندارم، مرهمی ندارم. من تنهایم و می‌ترسم.
بره‌ی ناقلا تو یه مسابقه‌ی بین‌ المهد کودکی! برنده شده. انقدر خوشحالم که انگار خودم تو المپیادی، المپیکی چیزی مقام آوردم! نه شایدم بیشتر!با وجود شرایط خاصی که برای این آزمون داشت، تنها کسیه که از مهدشون برنده شده. از بین چهارصد تا مهد هم، فقط سی و دو نفر برنده شدن.
در واقع ما اصراری به برنده شدنش نداشتیم، اصلا حتی اصرار به شرکتش هم نداشتیم. بعد از اینکه شرکت کرد هم منتظر نتایج نبودیم. و به خاطر همین امروز که شنیدم خیلی غافلگیر شدم. البته قرار
گاه از مردم رای‌گیری می‌کنند تا رای مردم را از ایشان بگیرند، دستگیر کنند، اخراج کنند‌. بعد از انتخابات کُن فَیَکُن می‌شود، به آن که برنده نمی‌شود می‌گویند برنده باش و برنده می‌شود. روی خوش زندگی به بنده‌ی سلطان چند روزیست، روزیِ او به یک ترشرویی صاحب این بندگی بند است. این داستان کهنسال ده ساله‌ی ماست، ناز شست آن قماربازی که دست آخر همه چیزش را به خاطر خلق ببازد و دل مردم را ببرد. باید آن قدر خوب زندگی کرده باشی، آن قدر به خاطر سوار مردم
فرشاد احمدزاده که به دلیل آسیب‌ دیدگی از تمرینات معاف شده بود، از چهارشنبه هفته آینده در تمرینات سرخپوشان حاضر خواهد شد
 
گابریل کالدرون هفته آینده برای حضور در اجلاس برترین مربیان آسیا راهی چین خواهد شد
 
باشگاه پرسپولیس با صدور اطلاعیه‌ای از هواداران دعوت کرد روز جمعه برای حمایت از تیم محبوب خود با حضور در ورزشگاه یادگار امام، به تشویق قهرمان ایران بپردازند
 
۱۶ سال پیش در چنین روزی؛ پرسپولیس در دیداری پرگل با نتیجه ۲-۸ پگاه را شکست دا
قبل تر ها نسبت به همه چی واکنش نشون میدادم.عید یلدا تولدم فوتبال و..
و سریع پست میگذاشتم تو اینستا..بعدتر تو توییتر
یک سالی هست که همه چی بی اهمیت شده.برای سال تحویل و تولدم به استوری بسنده کردم..دربی را بردیم و واکنش نشون ندادم نه با کسی کل انداختم و نه هیچی که یکی از همان استقلالی ها تعجب کرده بود ازین قضیه |:
این چند روز که تایم لاین توییترم تو دو موضوع دو طرفه شده 
یکی طرفداران انصاری فرد و کالدرون که به شدت هم دعوا راه افتاده و دیگری مخالفان و
بی نامم..  و مثل دیگر ناشناسان.. در غباری غمبار پر از آرزو و ذوق نشسته ام! 
تو میدانی نامم چیست.. به هیچکس نگو.. جز خودم!    بگو تا خودم را بشناسم و تو را که صادقی،!      نامم را بگو و دستت را به من بده،..
 
نمی دانم چرا نامم را حتی به خودم نمیگویی؟!
به گزارش ایرنا، «گابریل کالدرون» در پایان شهرآورد پایتخت که با برتری یک پهلو صفر پرسپولیس به تکمیل رسید، اقرار داشت: به بازیکنان تهنیت می گویم که مردانه جنگیدند و در این بازی مهم به پیروزی رسیدند. وی افزود: داخل اینگونه دیدارهای سخت، به طور معمول هر تیمی که تراب نخست را به علیه برساند بوسیله تفوق می رسد. نیکوترین دروازه بان آسیا را داریم که یک گل حتمی را از حریف گرفت. کالدرون تو خصوص سطح فنی پایین این دیدار، تشریح رحم: داخل مجاهدت برای تغییر
چقدر از خودم ناراحتم. از خودم می‌پرسم که در سه سال گذشته با خودم و زندگی‌ام چه کرده‌ام و جوابی ندارم.
در گروه پنج نفره دوستانم حرف می‌زنیم و همه چیز قاطی می‌شود و حرفی را به دل می‌گیرم. اشکم سرازیر می‌شود. بیشتر از پیش درمانده شده‌ام و می‌پرسم با خودم چه کار کرده‌ام؟
نمی‌دانم.
نمی‌دانم.
اشکم بند نمی‌آید. کاری از دستم بر نمی‌آید. رهایش می‌کنم که سرازیر شود. یخ می‌کنم. سعی می‌کنم به خودم مسلط شوم. کمی صبر می‌کنم، سرخی و تورم صورتم کم می
اتهام نتایج مهندسی توسط پرسپولیس
مدیر روابط عمومی پرسپولیس گفت: آقای کالدرون طبق اسناد و مدارک موجود در هیچ یک از مصاحبه‌های اخیر خود و کنفرانس خبری قبل از بازی با ماشین سازی کاری با استقلال نداشته و حرفی درباره این تیم نزده است.

به گزارش "ورزش‌ سه"،  و به نقل از سایت رسمی باشگاه پرسپولیس حسین قدوسی مدیر روابط عمومی باشگاه در خصوص اظهارات کالدرون توضیحاتی ارائه کرده که به شرح زیر است:
ادامه مطلب
خیلی چیزها قرار بود ،بنویسم
ولی حالِ نوشتن ندارم. اوضاع روبراهه. این منم که روبراه نیستم! آن‌هم موقعی که باید روبراه باشم. ولی ظاهرم که روبراه است، همین کافی‌ست برای آنهایی که همین‌قدر از من می دانند.  این‌روزها ذهنم توی جاهای دور می گردد. جاهای خیلی خیلی دور! دور ولی نزدیک. خودم را به امان خدا سپرده‌ام، خدا را هم به خودش..منتظر اتفاقی هستم که خیلی زودتر از تصورم می‌افتد، اتفاقی که یک‌بار تمام و کمال متلاشی‌ام کند و خودم را  برای همیشه به
امروز 5نخ سیگار کشیدم، 2نخ وینستون لایت، 3نخ xs.
خودمو دوست ندارم. رفتارم باعث آزار بقیه میشه. ولی کاریش نمیشه کرد. باید همونجوری که هستم خودم رو قبول کنم.
امشب شام غریبان بود. خواستم برم و با اونچیزیکه اسمش رو گذاشتم نمیتونم روبه رو شم. اما نتونستم. اون از من قویتر بود. از من قویتر بود و من بجای مقابله تصمیم گرفتم عقب نشینی کنم تا بتونه پیروز میدان بشه. من نای جنگیدن باهاش رو نداشتم. ترجیح دادم بازم اون برنده شه، و شد. باز برنده شد.
سلام دوستان
یک کدی رو نوشتم و به عنوان حق حفاظت مطالب یا همون کپی رایت به وب اولم اضافه کردم میخواستم بدونم کد به درستی کار میکنه یانه؟!
اگر براتون امکان داره به وب اولم برید و سعی کنید مطالب یا متون وب رو کپی کنید ببینید میشه کپی کرد یا نه؟!
این هم لینک:
https://raredownload.blog.ir/
ممنون میشم ازتون اگه این کار رو بکنید :)
الف.
 سلام.
  نمی‌توانم تصوّری داشته باشم از این که اگر سرگذشت تا به ام‌روزم را برای منِ پارسال‌م تعریف می‌کردید چه واکنشی نشان می‌داد. راست‌ش به غایت غریب‌ست. و زنده‌گی مگر هم‌این تجربه کردن‌ها نیست؟ هم‌این که نمی‌توانم برای سالِ بعدم تصوّری داشته باشم مگر هیجان‌انگیزش نمی‌کند؟ راست‌ش قضیه این‌جاست که من نمی‌دانم چه می‌خواهم بکنم. درگیر این بی‌هدفیِ مزمن شده‌ام. خسته شده‌ام. از کار دوّم هم درآمده‌ام. بی‌پول. بی‌هدفِ درست و م
بسم الله الرحمن الرحیمبه نام خدایی که به آدم قدرت انتخاب دادقدرت داد تا انتخاب کنه میخاد برنده باشه یا بازندهمن به خاطر آینده ی پسر و دخترم میخام بجنگم تا پیروز باشممن بخاطر شاد کردن همسرم میخام بجنگم تا پیروز باشممن انتخاب میکنم برنده باشم چون خدا برنده ها را دوست دارهمن میخام پیروز باشم پس با تمام قدرت میجنگممیجنگم و برنده میشمقدرتمند میشم و موفق میشمبخاطر سربلندی بچه هامبخاطر اینده سازی بچه هام باید برنده باشممن پیروز میشم
امروز شنبه است. بیست و هشتم اردی بهشت 98. گمانم دوازدهمین روز از رمضان. آن چه که پوشیده نیست این است که حال خوبی ندارم. روح آرامی ندارم. وضع مطلوبی ندارم ... چرایش را نمی دانم. از هیچ چیز، مطلقا از هیچ چیز ِ خودم راضی نیستم. احساس می کنم برای هیچ چیز زندگی ام تلاش نکرده ام. بد جور با خودم وارد جنگ شده ام . زیان این جنگ هم بر هیچ کس مترتب نیست الا خودم .... 
باید تمام کنم. 
باید شروع کنم.

تمام نوشته های 96 و 97 را برداشتم. این جا گزارش ِ حال و روز خودم را به
همانطور که میدانید مسی و رونالدو دو تن از بهترین بازیکنان فوتبال که دنیا به خودشان است دیده اند ولی همیشه این مشکل به وجود می اید که کدام از دیگری بهتر است
این مسئله آنقدر پیچیده شده که دانشمندان با کمک ابرکامپیوتر ها به مقایسه مسیو رونالدو پرداخته اند و در نهایت مسی با نمره بالا تری نسبت به رونالدو در رتبه بالاتر قرار گرفت اما نمیتوان فقط این را در نظر گرفت جام هایی این دو بازیکن در طی این سال ها برای باشگاه و کشورشان به دست اوردن هم بسیار م
در سایت free-ethereum می توانید رایگان اتریوم برنده شوید. یک سایت مشابه فری بیتکوین شما مجبور به خرج کردن پولی نیستید، این سایت رایگان است و می توانید هر ساعت بیش از 200 دلار برنده شوید! بستگی شانس شما دارد. اگر عدد 10000 رول کنید 200 دلار برنده می شوید اما اگر می خواهید بیشتر برنده شوید می توانید Ethereum خود را در بخش Multiply سایت چند برابر کنید.
 
ادامه مطلب
بسم الله الرحمن الرحیمبه نام خدایی که به آدم قدرت انتخاب دادقدرت داد تا انتخاب کنه میخاد برنده باشه یا بازندهمن به خاطر آینده ی پسر و دخترم میخام بجنگم تا پیروز باشممن بخاطر شاد کردن همسرم میخام بجنگم تا پیروز باشممن انتخاب میکنم برنده باشم چون خدا برنده ها را دوست دارهمن میخام پیروز باشم پس با تمام قدرت میجنگممیجنگم و برنده میشمقدرتمند میشم و موفق میشمبخاطر سربلندی بچه هامبخاطر اینده سازی بچه هام باید برنده باشممن پیروز میشم
مقاومت کردم، این بار شکل جدیدی در رابطه ظاهر شدم، برای خودم قیمت گذاشتم، نپرداخت، رها کردم.
بله واقعیت همین است که کسی حاضر نیست برای بودن با تو چیزی بپردازد، رابطه‌ای که از سر خوش‌گذرانی‌ست و دیگر هیچ اما فهمیدم که مفت هم نفروشم، اهل معامله شده‌ام، شاید اینجور بهتر است، می‌دانم حدیقفی ندارد، اما خوبیش این است که خودم را مفت نمی‌بازم.
گمان هم نکنم جز میم کسی حاضر به معامله شود. مهم نیست لااقل از امروز معیاری برای رابطه دارم، البته پیاده
روز آخر که نمی‌دانستیم روز آخر است به بچه‌ها گفتم نمی‌دانم چرا به دلم افتاده باید تند تند درس‌های فارسی را جلو ببریم. بچهها خندیدند و گفتند ما از زودتر تمام شدن همه درس‌ها استقبال می‌کنیم.
روز آخر که نمی‌دانستیم روز آخر است، بعد از مدرسه رفتم حرم، دلم می‌خواست فلافل بخرم، به رفقایم که زنگ زدم گفتند ما ناهار داریم، فلافل نخر.
به حرم که رسیدم، دور ضریح خلوت بود اما نمی‌دانم چرا با خودم گفتم از دور سلام بدهم بهتر است. _فکر می‌کنم این دو واق
برنده یعنی دزد!برنده یعنی اختلاس گر!
برنده یعنی کار کم و حقوق زیاد!
برنده یعنی اونی که از زیر کارها در میره!
برنده یعنی کسی که همیشه و هرجا قانون رو دور بزنه و میان بر پیدا کنه!
برنده یعنی اونی که صد مدل دروغ بگه و صدتا چهره و رنگ عوض کنه!
...
ترجیح می دهم بازنده باشم
چون
بازنده یعنی کسی که مطالعه می کنه
بازنده یعنی کسی که خوب می نویسه
بازنده یعنی کسی که خلوت و تنهایی رو به حضور در جمع بی ثمر و بی فایده ترجیح میده
بازنده یعنی قانون مدار
بازنده یعنی ا
امشب یعنی اول مهر ماه 98 جایزه بهترین بازیکن فیفا 2019 داده میشود
و نامزدها عبارت اند از:لیونل مسی، کریستیانو رونالدو و ویرجیل فندایک
لیونل مسی که سال نسبتا خوبی داشت و گل هایی  به ثمر رساند اما در نهایت فقط توانست لالیگا را فتح کند و در فتح کوپا دل ری و لیگ قهرمانان ناکام بود او حتی با ارژانتین دوباره در فتح کوپا امریکا ناکام ماند. 
کریستیانو رونالدو سال خوبی را سپری کرد شاید به اندازه مسی گل نزده باشد اما توانست لیگ ایتالیا و جام حذفی را برنده
هیچکس را در زندگی مقصر نمی دانماز خوبان "خاطره"و از بدان "تجربه"میگیرم...!
بدترین ها "عبرت" میشوند...!وبهترین ها"دوست"حرف اشتباهیست که میگویند...
با هر کس باید مثل خودش رفتار کرد.
اگر چنین بود!!!از منیت و شخصیت هر کس چیزى باقى نمیماند.هرکس هر چه به سرم آورد فقط خودم میباشماگر جواب هر جفایى بدى بود،داستان زندگی ما خالى از آدم های خوب بود.اگر همان اندک مهربانیم را از بر نشدند.اگر خوبى کردم و بدى دیدمکنار میکشم!!!اما بد نمیشوم...زیرا این تنها کاریست که ا
تک‌تکِ سلول‌های بدنم تمنای نوشتن دارند، اما دستم به نوشتن نمی‌رود. سال‌هاست که می‌خواهم داستان بنویسم، ولی هیچ‌وقت عملی نشده است. حتی به‌طورِ جدی هم برایش تلاش نکرده‌ام تاکنون. بهانه پشتِ بهانه. دوباره احساسِ می‌کنم کلمات و نوشته‌هایم بی‌مایه شده‌اند، که موضوعِ نگران‌کننده‌ای‌ست. من هیچ‌وقت یاد نگرفتم که به اندازۀ کافی مغرور باشم و به خودم احترام بگذارم و برای بودن‌ام ارزش قائل باشم، و می‌دانم اگر همچنان پیش بروم، حتی بازنده
به جای تو صحبت کردن با در ها، بی پرده به دیوار ها، برای ساعت ها. به جای بودنِ با تو، در کنار آدم های تو خالی تر از خودم. کنار بی عمق ترین چشم ها، توی سطحی ترین قسمت دریاها. و گمگشته در خاطرات اندک روزها و بی شمار شب های سیاهمان. بحث جدیدی نیست، طوری نشده ام ک نشناسی ـم. می دانی؟ کمی اندک تفاوت در ظاهر به سبب گذرِ عمر و چند تار موی سفیدِ و خطوط جدید روی پیشانی ـم، و نگاهی ک تلخ تر از قبل است و هاله ای از سکوت، ک پیش تر از خودم محیط را در بر می گیرد. می د
این وضعِ بیهودگی آدم را از به یاد آوردن هم می‌اندازد.ملال هم نیست حتی. ملال وزن دارد لااقل. یک چیزی هست. این بیهودگی عین این ست که حافظه نداری. یاد نداری. حرف، وزن، رنگ، کلمه. هیچ که هیچ. پرت پشت پرت پراکنده می‌کنی توی هوا که بی سمت‌اند. نمی‌دانم دیشب بود یا کِی که آنقدر این شدید شده بود که هربار، فورا زل می‌زدم توی چشم اطرافیانم که ببینم چه قدر کلافه‌شان کرده‌م. پشتِ پرت مخفی می‌شوی. نمی‌دانم این چه کار بیهوده‌ای ست که می‌نویسم و اینجا می
گاهی از خواب که بلند می شوم سرم سنگین است. روی گردنم سر احساس نمی کنم یک چیز گرد پر از یک چیز سنگین مثل گچ اسفنجی یا سیمان که حباب هایی داخل آن گیر افتاده باشند حس می کنم. حباب ها میلیون های خواب های عجیب و غریبی است که دیده ام و هنوز نترکیده اند و محو نشده اند.  میلیون ها خواب در یک ساعت که بیداری هم لا به لایش غلت می زده است. 
خواب هایم ارغوانی است تنهایی ام مثل دشتی است سبز که هیچ کس ذر آن نیست ، خودم هم نیستم. یک دشت و یک دشت سبز و بدون تنوع رنگ و
داشتم فک می‌کردم اگر یک نفر درباره‌ی "سیاه‌ترین کاری که در زندگی‌ام کرده‌ام" بپرسد، چه جواب میدهم؟ پشت سر آشناهایی که به یک ورم هم نبودند غیبت کرده‌ام؟ بارها سعی کرده‌ام برادر کوچک‌ترم را از سرم باز کنم؟ روی نیمکت‌های مدرسه دری وری نوشته‌ام؟ برای دوستانم سخنرانی‌های امید بخش کرده‌ام و بلافاصله تمام چرندیاتم را از یاد برده‌ام؟ حرف‌هایی زده‌ام که خودم هم باورشان نداشته‌ام؟ همین؟
همیشه سعی کرده‌ام "دختر خوب مامان" باشم و حالا
داشتم فکر می‌کردم اگر یک نفر درباره‌ی "سیاه‌ترین کاری که در زندگی‌ام کرده‌ام" بپرسد، چه جواب میدهم؟ پشت سر آشناهایی که به یک ورم هم نبودند غیبت کرده‌ام؟ بارها سعی کرده‌ام برادر کوچک‌ترم را از سرم باز کنم؟ روی نیمکت‌های مدرسه دری وری نوشته‌ام؟ برای دوستانم سخنرانی‌های امید بخش کرده‌ام و بلافاصله تمام چرندیاتم را از یاد برده‌ام؟ حرف‌هایی زده‌ام که خودم هم باورشان نداشته‌ام؟ همین؟
همیشه سعی کرده‌ام "دختر خوب مامان" باشم و حالا
داشتم فک می‌کردم اگر یک نفر درباره‌ی "سیاه‌ترین کاری که در زندگیام کرده‌ام" بپرسد، چه جواب میدهم؟ پشت سر آشناهایی که به یک ورم هم نبودند غیبت کرده‌ام؟ بارها سعی کرده‌ام برادر کوچک‌ترم را از سرم باز کنم؟ روی نیمکت‌های مدرسه دری وری نوشته‌ام؟ برای دوستانم سخنرانی‌های امید بخش کرده‌ام و بلافاصله تمام چرندیاتم را از یاد برده‌ام؟ حرف‌هایی زده‌ام که خودم هم باورشان نداشته‌ام؟ همین؟
همیشه سعی کرده‌ام "دختر خوب مامان" باشم و حالا نه
در این روزهایی که از همیشه عجیب‌تر هستند، اولین بار است که حالم این چنین عادی می‌نماید. می‌خواهم این لحظه‌ها را ثبت کنم. این‌ها باید بمانند. اولین بار است که دلم نمی‌خواهد چیزی را بفهمم یا کشف کنم. فقط می‌خواهم باشم. با تمام وجودم، هر چقدر که توانستم. می خواهم یادم بماند که چه ساده تا اوج می‌روم اما نمی‌خواهم معنی این را بدانم. می‌خواهم احساس کنم این را که با تمام وجودم دارم احساس می‌کنم. اولین بار است که پیشیمان نیستم، حسرت‌زده نیستم،
  باشگاه پرسپولیس اعلام کرد که مطالبات کالدرون طبق توافق به حساب وی واریز شده است.
بخش پرسپولیس مجله خبری ورزشی اسپورت‌استار

به گزارش خبرگزاری فارس، حسین قدوسی، مدیر روابط عمومی باشگاه پرسپولیس در مورد آخرین جزییات از پرداخت‌های مالی به گابریل کالدرون، سرمربی آرژانتینی پرسپولیس توضیحاتی را به شرح ذیل ارائه کرد:
قسط اول آقای کالدرون امروز پرداخت شد‌ و‌ اقدام‌ لازم‌ برای واریز وجه به حساب ایشان‌ در قطر انجام شد. آقای کالدرون موافقت
 
 
 شدیدا مشتاق دیدار کسی هستم که مرا بفهمد، با تمام زوایای پنهان و آشکارم... و مهربانانه و صادقانه و صمیمانه مرا به خودم بازنماید... می‌دانم هم‌چنین کسی نه برای من که برای هیچکس احتمالا وجود ندارد، امّا چه کنم، یک دلتنگی عجیب و غیر قابل فهمی و یک غم پنهان گاه به گاه وجودم را مشتعل می‌کند و مرا به حسرت عجیب نبودن می‌کشاند... نمی‌دانم چه باید کرد، جز مرگ که آخر کار است، راه چاره و درمانی در حین زیستن نمی‌یابم... احساس می‌کنم به عالم و آدم مدیو
قبل تر ها نسبت به همه چی واکنش نشون میدادم.عید یلدا تولدم فوتبال و..
و سریع پست میگذاشتم تو اینستا..بعدتر تو توییتر
یک سالی هست که همه چی بی اهمیت شده.برای سال تحویل و تولدم به استوری بسنده کردم..دربی را بردیم و واکنش نشون ندادم نه با کسی کل انداختم و نه هیچی که یکی از همان استقلالی ها تعجب کرده بود ازین قضیه |:
این چند روز که تایم لاین توییترم تو دو موضوع دو طرفه شده 
یکی طرفداران انصاری فرد و کالدرون که به شدت هم دعوا راه افتاده و دیگری مخالفان و
میگه تهش اونی که باید برنده باشه عشق و کشف و اتفاقه نه تعهد و دلسوزی و وظیفه.
فکر می‌کنم همین تفکر ما رو بگا داده. زندگی رمانس، کشف و عشق و اتفاق در مقابل زندگی عقلانی تعهد و دلسوزی و وظیفه.
هنوز بلد نشدم خودم رو موظف کنم اما باید که بشه. باید زندگی معقول رو انتخاب کنم و همت کنم اونجور باشم تا بتونم از این رمانس کثافتی که وجودم رو پر کرده دور بشم. چاره‌ای نیست باید معقول بود، و الا تهِ تهش باید انگشت حسرت بگزی و خب کی این حسرت رو انتخاب می‌کنه؟ د
اولین جایی که تو سال جدید رفتم محل کارم بود، نه شیفتم و نه آنکال، ولی نیاز بود که برم. همیشه اولویت اولم تو همه چی حال خوب خودم بوده و رضایت مندیم، حتی اگه هیچ کس اهمیت نده، حتی اگه فقط خاطره شه. بعضی وقتها حس میکنم خدا منو آفریده برا تجربه کردن اولین ها، هیچ وقت دوست ندارم خیلی چیزها رو توضیح بدم، چون خیلیا تصوری ازش ندارن و منم تصور ساختن تو ذهن بقیه رو دوست ندارم. حس خوبی به سال 98 دارم.
اگر به شما یک فرصتِ توانا و دارا برای نجات دنیا بدهند چگونه دنیا را نجات خواهید داد؟
پاسخ های تان را در بخش نظرات بنویسید تا خدا را چه دیدید، شاید مقبول خدا افتاد و «برنده» شدید و کُل جهان و مردمان داخل و خارج آن تغییر کردند و خدا فرشتگان را آراستند و به ایشان «نشانمان» دادند و گفتند: «دیدید گفتم چیزی می دانم که نمی دانید!؟»
به همه چیز می خندن....به ترک دیوار هم قاه قاه می خندن...دنیایشان پر از شادی است....چشم هایشان را میندن و فکر می کنن از چشم دنیا پنهان شده اند و دنیا کاری به کارشان نداردو می گویند ما قایم شدیم بیا ما رو پیدا کن....تفنگ بازی می کنند و می میرن و بعد با یک بوسه زنده می شوند...با یک بوسه......موشموشک برای همه ی کارهایش من را صدا می زند،عمَّه نام نام،عمَّه نان نان،عمَّه پی پی...موشموشک عمه رو دوس داری؟نه...نه محکم می گوید نه قاطع می گوید یک جوری می گوید نه که ته
برای خودم شروع کردم به نوشتن که یاد این خاطره افتادم، پیش خودم گفتم اینجا بنویسم تا اگر کسی دلش خواست او هم بخواند. یک خاطره بی سر و ته که چون از حافظه نقل می کنم کم و کاست هم زیاد دارد:
مثلا شده اینجا بنشینی و یکهو یاد ده سال بعد خودت بیفتی؟ کسی یاد ده سال بعدش نمی افتد. اما می دانم که من این ده سال بعد را زندگی کرده ام. برایم آشناست. دور از من نیست. من همان بودم که ده سال پیش را ولی نمی دانم چه می شود. چه شده که اینطور گذشته و آینده را به هم می ریزم؟
من، به کمک نیاز دارم.
و می‌دانم که در این دنیا هرگز برای کمک کسی را نداریم. خودمانیم و خدای خودمان. اگرچه بسیاری اوقات انسان‌های نیکی پیدا می‌شوند که هرگز نمی‌توان لطف‌هایشان را فراموش کرد، ولی نمی‌توانم به امید یکی از آنها بمانم. باید خودم خودم را از این ورطه بیرون بکشم.
چند ماه پیش بود که پدرم به من گفت تو مانند بنجامین باتن می‌مانی، در حرف زدن.
دو سال پیش بود که زندایی چند ماه قبل از مرگش کودکی من را اینگونه توصیف کرد:«شیطون بودی.نه که ا
گاهی کار اشتباهی می کنی و پشیمان می شوی. شاید راه جبرانی باشد برای جبران این اشتباه. اما گاهی این اشتباه را تکرار می کنید. بارها تکرار می کنی. در این صورت چطور ممکن است راهی برای جبران اشتباه وجود داشته باشد؟
دلم می خواهد به او بگویم من را ببخشید به خاطر تکرار اشتباهم. ناراحت نباشد به خاطر ناراحتی که من برای او پیش آوردم. می دانم اشتباه می کنم. می دانم آخر هر اشتباهم به بد سرانجامی می رسد نمی دانم چرا هی تکرارش می کنم. امیدوارم او انقدر بزرگوار و
گمانم یک هفته‌ای بود که ستاره‌ی کسی روشن نشده بود. دیروز با خودم گفتم نکند که این حرف‌ها را برای خودم تایپ می‌کنم؟! نکند که کسی به این خانه سر نمی‌زند و مجبور شوم که درش را تخته کنم؟! دروغ چرا؛ دلسرد شده بودم. از تمام دنیا عصبانی بودم و حس کردم که بیهوده تایپ می‌کنم. غمگینم. از سکوت وبلاگ‌ها غمگینم. ما وبلاگی‌ها باید کاری کنیم که وبلاگ دوباره رونق بگیرد. چه کار؟ نمی‌دانم. هنوز نمی‌دانم. ولی اگر هنوز مرا می‌خوانید جمله‌ای برایم بنویسید که
تندتند وسایل را جابه‌جا می‌کنم، قلم را ماهرانه در دست می‌چرخانم و روی کاغذ پیش می‌برم. زیر چشمی نگاهت می‌کنم تا مطمئن شوم داری مرا نگاه می‌کنی. لبخند که می‌زنی قند توی دلم آب می‌شود که حتما خوشت آمده است از کارم.دست خودم که نیست, تو مرا اینگونه آفریده ای که هی دوست داشته باشم دوست‌داشته شوم، هی دوست داشته باشم تشویقم کنند و به به و چه‌چه ببندند به ناف کارهایم. اصلا غصه ام می‌گیرد وقتی کسی گیر بدهد و ایراد بگیرد. حتی وقتی می‌دانم که درست
عجیب ترین معلم دنیا بود ، امتحاناتش عجیب تر...
امتحاناتی که هر هفته می‌گرفت و هر کسی باید برگه ی خودش را  تصحیح می‌کرد...
آن هم نه در کلاس،در خانه...
دور از چشم همهاولین باری که برگه‌ی امتحان خودم را تصحیح کردم سه غلط داشتم...
نمی‌دانم ترس بود یا عذاب وجدان،  هر چه بود نگذاشت اشتباهاتم را نادیده بگیرم و به خودم بیست بدهم...
فردای آن روز در کلاس وقتی همه ی بچه‌ها برگه‌هایشان را تحویل دادند فهمیدم همه بیست شده‌اند به جز من...
به جز من که از خودم غل
اسپانسر برنامه برنده باش کیست از سایت ایندکس وار دریافت کنید.
وقتی اسپانسر برنده باش احساس خطر کرده و وارد عمل می شود
سر این گزارش جزییات کاملی از مسابقه تند باش از مدت پخش برنامه تا اسباب شرکت دراین جوایزش چیست و چطور میتوان از ساخت اپ ساخت کرد؟. حتماً در برنامه‌های مشارکتی با راهنما بود اسپانسر علاوه بر مبلغی که با عنوان سهمبری در امر برنامه سازی با صداوسیما پرداخت می‌کند گاهی.
ادامه مطلب
 
 به خبرنگاران گفت:" آیا معتقدم که نیمار می تواند برنده توپ طلای 2020 شود؟ او یکی از بهترین بازیکنان دنیاست. در این تردیدی وجود ندارد. آنچه او اکنون نیاز دارد، بردن جام است و اینکه یکی از عوامل اصلی این دستاورد باشد. اگر پی اس جی قهرمان چمپیونزلیگ شود، احتمالا نیمار می تواند به توپ طلا هم برسد."
کاکا در سال 2017، بعد از سه فصل بازی برای اورلاندو سیتی، از فوتبال خداحافظی کرد و اکنون آماده است تا دوران جدیدی را آغاز کند.
" من می خواهم مدیر ورزشی یا سر
اسمورودینکا، ای عشق بی‌معنا، ای شعف دروغین
هر چند روز یک بار فکرت به من حمله می‌کند و من که هیچ وقت جنگ‌جوی قابلی نبوده‌ام، هر بار شکسته‌تر از همیشه از این نبردهای بی‌پایان بیرون می‌آیم. چیزی نمانده که به واسطه‌ی رفت‌ و آمدهای گاه‌به‌گاهی که به خیالم داری، در شکست خوردن جاودانه شوم. اغلب چند روزی طول می‌کشد تا بتوانم دوباره خودم را جمع و جور کنم. در این شکست‌‌ها، هر بار چیزی از من کم می‌شود. و من بارها حل شدنِ باشکوهِ خود را در خیال ت
 
 
 همه چیز از فایده افتاده است انگار... نه از سکوت و نه از تکلّم آبی گرم نمی‌شود... می‌توانم برای سالها با خودم عهد ببندم که صم بکم باشم ولی آخرش چه؟ باید چه کرد؟ می‌خواهم بنویسم چیزی را که نمی‌دانم چه چیزی است و جالب اینکه می‌نویسم و نمی‌دانم چرا، فایده‌اش چیست؟ سکوت می‌کنی که چه چیز را بگویی، سکوت می‌کنی که چه چیز را نگویی، می‌خواهم فریاد بزنم امّا عارم می‌آید، دیگران چه گناهی کرده‌اند که با لحن نخراشیده‌ی گنگ من از خود بیخود شوند؟
ذهنم اصرار دارد به نتایجی تکراری برسد و آن نتایج را پرت کند توی صورتم؛ «بیا! دیدی دوستت نداشت؟!» و حتی از خودم نمی‌پرسم که مگر من چه کم دارم؟ و مگر من دوست داشتنی نیستم؟ نه! این‌ها را نمی‌پرسم چون می‌دانم که دوست‌داشتنی هستم و می‌دانم که لیاقتش، احمق‌هایی شبیه خودش هستند. مازوخیزم است دیگر! همه‌ی این‌ها را می‌دانم و وادارم می‌کند که تکرار کنم «دوستت نداشت. دوستت نداشت. فقط تو رو دوست نداشت.»
 
 
پ.ن: هرگز کامنت‌ها، چه خصوصی و چه عمومی،
به خاطر ندارم در طول چند سالی زندگی که روی این کره خاکی داشتم در دی ماه زندگیم بر وفق مراد بوده باشد! شاید احساس کنید کولی باز در آورده ام یا مثل ادم هایی حرف می زنم که دیدشون به زندگی سیاه وسفیده! اما نه زندگی این روزهام گاهی خاکستری و گاهی روزنه هایی از آبی داشته..
 
دی ماه امسال دیگه ته بدشانسی بود. روز تولدم ب مراسم چهلم آبان 98 مصادف شد و فرهاد خسروی کولبر کوردی که در سرما و برف یخ زد!
از امتحانات بی برنامه و بی حساب و کتاب دانشگاه که به خاطر مر
جان من , که ندارمت اینهمه رخت تازه تن نکن از دور که می بینمت باز شعر می شوی و از دهان فکر جاری ... نمی دانم شخص تو کیستی اما شخصیتت را خوب می شناسم و نیز می دانم حال که می خوانی فکرش را نمی کنی این شعر توست ... دوست داری و می گویی : یعنی کیست آن خوش اقبالی که این چنین عاشقی دارد کاش من جایش بودم و کسی این چنین با نوشتن مرا بر دل ها نقش می کشید ... #الهام_ملک_محمدی
یک وقت هایی با تو حرف می زنم توی اتاقم توی پارک توی خیابان اما نمی دانم چرا وقتی با تو حرف می زنم مردم طوری که انگار دیوانه دیده اند به من نگاه می کنند ... آی مردم : کسی که با خودش حرف می زند دیوانه نیست او کسی را همراهش دارد که با چشم دیده نمی شود ... #الهام_ملک_محمدی
عزیزدلم! خدا تو را چند روزی به زمینیان امانت داد تا بدانند که راز آفرینش زن چیست؟ و رمز خلقت زن در کجاست؟ و اوج عروج آدمی تا چه پایه بلند است. می دانم، می دانم دخترم که زمینیان با امانت خدا چه کردند، می دانم که چه به روزگار دردانه رسول خدا آوردند، می دانم که پارۀ تن من را چگونه آزردند، می دانم، می دانم، بیا! فقط بیا و خستگی این عمر زجرآلوده را از تن بگیر!
 
+ کشتی پهلو گرفته - سید مهدی شجاعی
عشق را اینگونه شناختم که تا فاصله ای میان من و معشوق باشد عشق هم هست . فاصله که رفت عشق هم می رود و جایش را آرامش می گیرد . اما در میان این آرامش هم می توان عشق هایی را تصور کرد . دیشب قبل از رسیدن مهمان ها فهمیدم که بعضی لبخند های روشنا خیلی برایم خاص جلوه می کند . رنگ محبتش متفاوت است . یک محبتی که با اعتماد ترکیب شده و شیرینیش دوچندان است . می توانم بگویم " عاشق " این لبخند هایش هستم ...
+ همیشه با خودم می گویم این کار را بکنی خدا به تو لبخند می زند . هم
  سرمربی آرژانتینی تیم فوتبال پرسپولیس با رفتارهایی که از خود نشان داده مشخص است که قصد بازگشت به تهران را ندارد.
بخش پرسپولیس مجله خبری ورزشی اسپورت‌استار


به گزارش خبرنگار ورزشی خبرگزاری فارس، خواکین گیل آروندو و اینیگو والنسیا دو دستیار خارجی گابریل کالدرون با وجودی که روز گذشته در اولین تمرین پرسپولیس برای شروع نیم فصل دوم حاضر بودند با بیان اینکه از سوی کالدرون باید ایران را ترک کنند، با جمع کردن وسایل خود اعلام کردند که دیگر نمی
زیادی خوب بودن خوب نیست. چون خودت را یک آدم کامل می خواهی که این شاید غیرممکن باشد. به قول معروف بی نقص و عیب خداست و انسان عاجز است این چنین بودن. چرایش را نمی دانم لابد فقط به دلیل انسان بودنش. 
 
دلم نمی خواهد کس را آزار بدهم. اگر با کلمه ای، نگاهی، بی توجهی کسی را آزار بدهم انگار زندگی روی سرم آوار شده است. لابد یک جور اختلال روانی است و اسمش را نمی دانم. مثلا امروز عمدا تلفن کسی را جواب ندادم چون از او بدم می آید و شنیدن صدایش هر چند کوتاه آزار
#بودن_یا_نبودن
درهای شب را بستهحواسم را در  چادر شب پیچاندهاماچه بی قرارم باز امشب!دلم،دلم آکنده از هیاهودم به دم آکنده ام از حسی که می دانم و نمی دانم چیست!  امشب سرشار  از انبوه دلشوره های آشنا رقص هزاران سایه طنین آشنای یک صدا! چه کشنده است مرز بین بودن و نبودن ها!تنهایم اگردلم از چه بی قرار است امشب!
گاهی می ترسم از خودم!گاهی فرار می کنم از آنکه می دانم هست،و نیست اما دیگر در این روزها کنارم! گاهی دروغ می گویم که نیست آنکه رفته و رفته تا که
دقیقه های طولانی به خط صاف و چشمک زن روی صفحه سفید خیره شدم. واقعا نمی دانم چه باید بنویسم. نمی دانم. نمی دانم. نمی دانم. خودم را نمی دانم. دنیا را نمی دانم. هرچیز که به آن باور دارم را نمی دانم. حتی نمی دانم که دارم ژست میگیرم یا این واقعیست. نمی دانم شما الان درباره من چه می گویید. نمی خواهم بدانم
از اول بهمن من همین بوده. چرا. این هفته شلوغ بود. اما من...نمی دانم.
مغزم دارد مرا به جاهای عجیبی می برد. بگذارید ارام آرام شروع کنم به گفتن.
ببینید. شاید ای
آدم ها برای زندگی‌شان تصمیم های قشنگی می‌گیرند! اما مسیر از ایده به فعل رسیدن آنقدر طولانی‌ست که ده بار در این مسیر می‌زایید، بیست بار می‌چایید، سی بار می‌رینید... آری، دقیقن ! برای بار سی‌ام ریده‌ام... . و نمی‌دانم چرا خسته نمی‌شوم؟ چرا رویم کم نمی‌شود؟ چرا کسی نیست گوش‌م را بپیچاند؟ چرا سرم نمی‌شکند با این همه سنگ؟ چرا یکی نیست دستم را محکم بگیرد و بگوید هییییس، آرام باش، بنشین، رسیدی... . دارم می‌جنگم، به جان خواهر مادرم هر سکانس و هر
 
 
قصه ی با همی ِ بعضی آدمها عجیب و غریب است و بخصوص . قصه ی ما دو نفر هم یکی از همین قصه هاست . ماجرا از این قرار است که او یک شب از توی اینترنت پیدایش شد .‌ او یک کامنت بود، صاحب یک اسم واقعی از یک نشانی مجازی، یک وبلاگ با اسمی تقریبا  نامتعارف . بعد نزدیکتر آمد به واسطه ی پرسشی که فکر می کرد من پاسخش را می دانم . پاسخ سوالش برایش خیلی مهم تر از این بود که اصلا من چطور  می توانم از کیلومترها دورتر در خصوص مسئله ای مهم از زندگی ِ آن مقطعش کمک کنم .
خدایا! می دانم که کم کاری از من است خدایا! می دانم که من بی توجهم خدایا! می دانم که من بی همتم خدایا! می دانم که من قلب امام زمان (عج) را رنجانده ام، اما خود می گویی که به سمت من بازآیی آمده ام خدا! کمکم کن تا از این جسم دنیوی و فکرهای مادی نجات یابم. @mdafeaneharam2
الف. سلام.  پاهای‌م مثل همیشه یخ زده. جوراب‌های رنگوارنگ‌م که دل همه را برده بود نمی‌دانم کجاست؟ رضا روی تخت‌م خوابیده، شاید هم مرده باشد. مازیار و خشی که خش‌ست دارند درخت زنده‌گی می‌بینند و من حال‌م مثل همیشه خوش نیست. مثل اکثر اوقات. این که دارم می‌نویسم خودش معجزه‌ای‌ست. خواب‌گاه جای خوبی نیست. آرامش ندارد. مسئله این است که کجا آرامش دارد؟ کجاست آن آرامش کوفتی‌ای که می‌خواستیم باشد و نیست. چه مرگ‌مان شده است؟ نمی‌دانم و گیرم. گیر
ناتوانی کودکان در پذیرش شکست ۳ دلیل دارد، برخی از آن‌ها اعتماد به نفس پایین دارند، برخی کمالگرا هستند و یا از طرف خانواده تحت فشارند که از این طریق می‌خواهند توجه والدینشان را جلب کنند. اجازه برون ریزی احساسات را به فرزندتان دهید تا اگر ناراحت و عصبی است آن را نشان دهد و با جملاتی مانند "می‌دانم دوست داشتی برنده شوی، اما تلاش مهم‌تر است" با او همدلی کنید و از جمله‌هایی مانند " شکست مهم نیست، بازی برد و باخت دارد" استفاده نکنید.
 
ادامه مطلب
یادتون باشه هیچوقت تو هیچ بازی برنده نمیشید
 
 
شما فقط موقعی برنده میشید که بلد باشید چه جوری بازی نکنید
 
با آدمهایی که هدفشون اینه شما رو وارد بازی من خوبم تو خوب نیستی بکنند
از طریق چشم و هم چشمی و رقابت های اشتباه سر موضوعات از اساس غلط
 
حتی اگر قرار باشه یک جایِ زمان یه لحظه باهاشون بازی کنید
 
به شرطی برنده بیرون میاید که بلد باشید
 
چه جوری ؟ سریع بعدش از بازی خارج بشید
و ادامه ندهید و  بازی نکنید
  بازیکن تیم پرسپولیس به تمدید قراردادش با این باشگاه و رد کردن پیشنهاد یک تیم قطری واکنش نشان داد.


 
  بخش پرسپولیس مجله خبری ورزشی اسپورت‌استار
 
محسن ربیع‌خواه در گفت‌وگو ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
دیشب دلم می خواست با یک نفر حرف بزنم اما کسی نبود. خواستم بنویسم و احساسات و درونیاتم را ابراز کنم حتی در حد یک نوشته کوتاه در توییتر اما نمی توانستم. کلمات درست کنار هم قرار نمی گرفتند. نوشتن برایم سخت بود. همین باعث شد به خیلی قبل تر برگردم و این "نتوانستن" را در انجام کارهای دیگر، در گذشته به یاد بیاورم. مثلا به این فکر کردم که مدت هاست بیکارم و می توانستم در این مدت، کار مورد علاقه ام یعنی سفالگری را انجام بدهم اما فقط روزها را هدر دادم. بیشتر
حشرات جاندارانی هستند که با گرم شدن هوا سر و کله یشان در خانه ها پیدا می شود . از بین بردن این جانداران یکی از دغدغه های مهم به حساب می آید. سم های زیادی از برند های مختلف برای از بین بردن این موجودات وجود دارد اما هر کدام عوارض خاص خود را دارند و ممکن است برای از بین بردن اون حشره مناسب نباشند. در ادامه به خواص چند اسید مهم برای از بین بردن این حشرات می پردازیم.
ادامه مطلب
متن زیر برنده جایزه بهترین متن سال گشته
ﻮﺵ ﻫﺎﻢ ﺭﺍ ﻣ ﺮﻡ !
ﺸﻢ ﻫﺎﻢ ﺭﺍ ﻣ ﺑﻨﺪﻡ !
ﺯﺑﺎﻧﻢ ﺭﺍ ﺎﺯ ﻣ ﺮﻡ !
ﻭﻟ ﺣﺮﻒ ﺍﻓﺎﺭﻡ ﻧﻤ ﺷﻮﻡ !
ﻘﺪﺭ ﺩﺭﺩﻧﺎ ﺍﺳﺖ ﻓﻬﻤﺪﻥ !!!...
ﺧﻮﺵ ﺑﺤﺎﻝ ﻋﺮﻭﺳ ﺁﻭﺰﺍﻥ ﺑﻪ ﺁﻨﻪ ﻣﺎﺷﻦ،
ﺗﻤﺎﻡ ﺴﺘ ﺑﻠﻨﺪ ﺯﻧﺪﺶ ﺭﺍ ﻓﻘﻂ ﻣﺮﻗﺼﺪ !!!...
ﺎﺵ ﺯﻧﺪ ﺍﺯ ﺁﺧﺮ ﺑﻪ ﺍﻭﻝ ﺑﻮﺩ ..
ﺮ ﺑﺪﻧﺎ ﻣ ﺁﻣﺪﻢ ..
ﺁﻧﺎﻩ ﺩﺭ ﺭﺧﺪﺍﺩ ﻋﺸﻖ ﺟﻮﺍﻥ ﻣﺸﺪﻢ..
ﺳﺲ ﻮﺩ ﻣﻌﺼﻮﻡ ﻣ ﺷﺪﻢ
ﻭﺩﺭ ﻧﻤﻪ ﺷﺒتاریک ،
ﺑﺎ ﻧﻮﺍﺯﺵ ﻫﺎ ﻣﺎﺩﺭ ﺁﺭﺍﻡ ﻣﻤ
این روزها به تغییر رشته و رفتن پی علاقه ام خیلی فکر می کنم ، از طرفی می ترسم این میل تلاشی برای فرار از وضعیت کنونی باشد - که عمیقا رنجم می دهد - آن قدر بی حوصله ام که حتی یک ربع صبر و تحمل برای به پایان بردن این نوشته را بر نمی تابم.از طرفی نمی دانم این بی قراری و ناراحتی و اندوه زدگی مدام از رخوت و سستی و بی مایگی خودم است و به قول مولانا "از همت دون" در خانه ی غمم یا نه ، واقعا دلیلی وراس آن است ؛ افسرده شده ام ، مشکل تیرویید دارم ، ویتامین دی کم دار
 امروز رسما ترم اولم تموم شد ⁦ ⁦〜(꒪꒳꒪)〜⁩
به نظرم به جز ماه مهر بقیه ی ماهاش زود گذشتن . نمیدونم اینجا هم گفته بودم اوایل که دلم نمیخواست با کسی صمیمی شم و دوست پیدا کنم یا نه اما الان تقریبا پس میگیرم حرفمو حداقل در حد دانشگاه چند تا دوست میخوام! میخوام برای ترم دوم حسابی درسخون بشم و اشتباهات ترم اولمو نکنم . امیدوارم محیط دانشگاه هر ترم به تازگی و هیجان انگیزی ترم اولم بمونه ^^
قصد دارم برای تعیین سطح زبان درس بخونم تا زبانمو ادامه بدم بعد
بعضی روزها نمی‌توانم تمرکز کنم. نمی‌توانم گوشی را کنار بگذارم. نمی‌توانم سر وقت به کلاسم برسم. حتی برای دیر رسیدن دلهره نمی‌گیرم. نمی‌دانم عقل و حواسم به کجا پر می‌کشند اما خوب می‌دانم که سر جایشان نیستند. امروز سر کلاس انگار تازه روشنم کرده بودند و هنوز ویندوزم بالا نیامده بود. گاهی من، من نیستم و نمی‌دانم که کیستم. من عادی نبودم و از پس تمریناتم برنمی‌آمدم. از علایم اضطراب فقط بالا رفتن دمای بدن و عرق کردن را داشتم. ناراحت شده بودم و مر
  در صورت صددرصد شدن عدم حضور کالدرون به پرسپولیس از علی دایی به عنوان یکی از گزینه های سرمربیگری سرخپوشان نام برده می شود.
بخش پرسپولیس مجله خبری ورزشی اسپورت‌استار

به گزارش خبرنگار ورزشی خبرگزاری فارس، در صورتی که عدم حضور گابریل کالدرون به ایران قطعی شود از علی دایی به عنوان یکی از گزینه های سرمربیگری پرسپولیس نام برده می شود.
این درحالی است که تا امروز هیچ یک از مسئولان این باشگاه درباره برنامه آتی باشگاه بابت عدم حضور کالدرون صحبتی
چند روزی ست قصد کرده م کفش بخرم. کفش حمید را پا می کنم که اگر مناسب بود برای خودم هم مثلش را بخرم. به همه می گویم اندازه ست. فقط خودم می دانم که کفش های حمید، یک شماره از من بزرگ تر است؛ مثل پهنی شانه هایش، مثل قدش، مثل زورش، مثل قبلا که توی جیغ و داد می نوشت و من نمی توانستم بنویسم ...
دیشب خواب دیدم برادر کوچک ترم حمید شهید شده. از بنیاد شهید آمده بودند خانه ی ما. یک سرود ناهماهنگ و مسخره اجرا کردند و رفتند. چقدر لجمان گرفت ... همه آمده بودند. شلوغ بو
سلام
پسری هستم 23 ساله و سال اولم هست که وارد عرصه دبیری در آموزش و پرورش شدم. به اصرار اطرافیان با توجه به شغلم میگن چرا ازدواج نمی کنی و فلان، در حالی که من اصلا به ازدواج فکر نمی کنم و به نظر خودم خیلی زوده در سن 23 سالگی ازدواج کردن. 
در ضمن من یک معلمم و حقوقم بسیار کم هست و با این موج گرونی بیش از حد ازدواج رو در این دوره غیر ممکن میبینم. جدای از بحث مملکت و گرونی، بنده شخصیت کمالگرایی دارم و به چیز های زیادی علاقه دارم و تشنه یادگیری هستم و دو
"باید آنقدر تلاش کند تا باورش شود استحقاق رسیدن به آرزوهایش را دارد."
"هوش؟ نمی‌دانم دلش را به چه چیزی از هوشش خوش کرده. مگر تا به حال با آن به جایی رسیده؟"
"احمق را یادت است؟ دو بار یک اشتباه کریه را تکرار کرد. آنقدر کار امروز را به فردا افکند که یک سال گذشت. نمی‌دانم چرا حتی آن اواخر همچنان امیدوار بود! نمی‌فهمید فردا وقتش تمام می‌شود؟"
"او خیلی مهارت دارد در گول زدن خودش. تو را به خدا کاری کن. مگر نمی‌بینی دارم صاف و پوست کنده با تو حرف می‌ز
اقتضای اینکه می دانم نوشتنم حتی به درد خودم هم نمی خورد این است که چیزی ننویسم اما نمی دانم چرا می نویسم. واقعا هیچ دلیلی ندارم. در ذهنم مداوم در حال نوشتنم؛ از نوشتن پیام تبریک تولد تا فرارسیدن سال نو. جمله ها را مشخص کرده ام و ایموجی ها را در ذهنم گذاشته ام و بعد دکمه ی ارسال را زده ام. ذهنم جلوتر از زمان حرکت می کند. به بهار فکر می کنم؛ به شهریور که دفاع می کنم؛ به امتحان وکالت، به آزمون دکترا، به مراسم مریم، به بیست و شش سالگی، به لباسی که در
شاعر چه کند اینجا، من شعر چه می‌دانمیک شعر نگفتم من در عمر پریشانم
من طبل خداوندم، فارغ ز همه بندم همبال عقابانم، همنعره‌ی شیرانم
گفتند که تو اینی،‌ گفتم که نه من اینم گفتند تو پس آنی، گفتم که نمی‌دانم
دانم که چو دریایم، می‌خیزم و می‌آیمکشتی خداوندی در بحر غزل رانم
من شعله به کف دارم، جان قلمم آتشهر سو قدمم آتش، من مشعل یزدانم
ترسی تو ز من؟ حقّت! ترس تو دم لقّتسوی تو چه می‌آیم، بقّ تو چه می‌خوانم
تا اوج فلک رفتم، آن اوج مرا کم بوددر جان م
سلام این داستان اولین داستانی که نوشتم
اسمش فقیر امانتداره
این داستان رو به عنوان پروژه پایانی دوره آموزش نویسندگی ( داستان نویسی) استاد سرشار فرستادم
عیب زیاد داره اما قشنگه
زاویه دیدش تلفیقیه و سعی کردم مثل آنک؛آن یتیم نظر کرده باشه اما ما کجا و استاد سرشار کجا تازه اونم در اولین کارم
ولی خدایش بد نیست یعنی خودم که می گم قشنگه
شماهم وقت کردید بخونین...
به صورت سریالی و 9 تیکه ای ارسال می شه که از 4 آذر 98 هر دوشب یکبار
برای خوندنش بر روی نوشته 
من رسما هیچ چیز ننوشتم این روزها به زندگی هنری خودم نگاه می کنم بیشتر شبیه یک تنگ ماهی ایست که فقط از اب پر است اما هیچ ماهی در ان شنا نمی کند
اصلا مجموعه یی منسجم ندارم نوشته هایی که گمان می کنک داستان هستند اصلا داستان نیستند رمان هایم معمولا دو صفحه اند ان قدراز فضای داستان فاصله گرفته ام که حالم از کتاب بهم می خورد با این که می دانم ته کشیدم باید دیوانه وار کتاب بخوانم
شاید راه را اشتباه امدم من ساخته نشدم برای نوشتن اما نمی توانم رهایش کنم
می دانم دنیا چگونه است اما نمی دانم چرا تا این اندازه ساده ام ....
نفس عمیق میکشم زندگی میکنم رشد میکنم و هر روز از روز گذشته پر بار تر می شوم اما گاهی در این میان احساس میکنم قلبم دیگر نمی تپد .و درست در همین لحظات است که میفهمم دیگر آن آدم گذشته نخواهم شد ... 
چرا اینقدر زود دارم بزرگ می شوم ؟! آخر به چه قیمتی ؟! آخر چرا بعضی از چالش های زندگی تا این اندازه وحشتناک و درد آور است ؟
 
همون کسی که میگفت وقت ندارم ببینمت، الان وقت میگذاره، احترام میگذاره.توی کارم موفقیت های خوبی پیداکردم
همیشه میگفتم چطور بقیه انقدر زود دستاورد داشتن ولی من نداشتم؟ تا اینکه دوباره از اول همه ی فایل هارو گوش کردم و دیدم یه سری مطالب رو انگار اصلا باز اولم هست که میشنوم! شروع کردم به انجام دادن نکات دوره ها و خیلی جالب بود که تغییراتش رو دیدمواقعا انجام تمرینات روی کارم اثر گذاشت. روی روابطی که بخاطر شون به این فایل ها پناه آورده بودم اثر گذا
دیگر حوصله ام با من همکاری نمی‌کند، می‌دانم خسته است، به استراحت نیاز دارد، اما اکنون، در این سن، نه، اصلا حوصله ی عزیزم، همکاری لازم را با اینجانب به عمل آور، پس از مرگم به اندازه ی کافی وقت برای نبودنت هست.تو با این کم کاری ات به زندگی ام، به خودم ضربه میزنی، نزن جانِ من، نزن
 
من استادم را پیدا کردم. پارسال هم داشتمش ولی در قسمت بیرون باغ مانده بودم، شاگردِ مرحوم آیت الله مجتهدی است. وقتی می‌خواستم وارد شوم آرزو داشتم به مدرسۀ ایشان در تهران بروم، ولی طیّ یک حال گیری عجیب فهمیدم آقای مجتهدی در سال 86 فوت کرده‌اند، البته بعدها فهمیدم که آقای مجتهدی به شدّت اخلاقی سنّتی دارند در حدی که حتی با وجودِ کیف سامسونت هم مخالفت می‌کنند چه برسَد من که مظهر شرکم!
شما هنوز عرفا را نمی‌شناسید و از نزدیک ندیده‌اید، راستش من هم
ای تف تو روی‌ت بشر که بعد این‌همه سال فخر و کبر و کثافت‌بازی‌های علمی هنوز نتوانستی بفهمی چه مرگ‌ت است. بعد این‌همه کندوکاو در ذهن و قلب و جان و روحت نتوانستی بفهمی دقیقا کجای کار می‌لنگد که این‌طور تمام روز یک گوشه افتاده‌ای و ذهنت قفل کرده رو هلاجی آدم‌های دیگر. سال‌ها نتوانستی با آدم‌ها حرف‌ت را بزنی، گله کنی، فریاد بزنی، پشیمان شوی، گریه کنی، امروز می‌بینی با خودت هم نمی‌توانی درست و حسابی حرف بزنی. شاید هم زیادی یقه‌‌‌ء این ب
یحیی گل‌محمدی که اعتقاد خاصی به بازی گرفتن از جوانان دارد، در اولین بازی رسمی که روی نیمکت پرسپولیس نشست آریا برزگر را در لیست بازیکنان تیمش قرار داد.
برزگر که با نظر مدیریت جذب شد جایی در تفکرات کالدرون نداشت اما حالا به مرور زمان، این مهاجم خوش تکنیک می‌تواند برای پرسپولیس به میدان برود.
 
گفتنی است بی تردید بعد از استوکس و در صورت جواب دادن برزگر در این تیم خط حمله و تیم پرسپولیس کهکشانی‌تر از قبل خواهد شد.
 زمان بازگشت بازیکن عراقی تیم فوتبال پرسپولیس به تمرینات این تیم مشخص شد.
بخش پرسپولیس مجله خبری ورزشی اسپورت‌استار

به گزارش خبرنگار ورزشی خبرگزاری فارس، در حالی که بشار رسن برای همراهی تیم ملی کشورش در بازی با بحرین، این روزها در عراق به سر می‌برد برخی از رسانه‌های این کشور اعلام کرده‌اند که این بازیکن قرارداد خود را با پرسپولیس فسخ خواهد کرد.
این ادعا از سوی رسانه‌های عراقی در حالی مطرح می‌شود که رسن بعد از همراهی تیم ملی عراق قصد د
  هفته آینده باشگاه پرسپولیس به سرمربی آرژانتینی خود پول می‌دهد.


 
  بخش پرسپولیس مجله خبری ورزشی اسپورت‌استار
 
به گزارش خبرگزاری فارس، گابریل کالدرون سرمربی آرژانتینی تیم فوتبال پرسپولیس این روزها همراه با تیمش در اردوی ترکیه حضور دارد و می‌خواهد تیم خوبی را روانه مسابقات لیگ برتر نوزدهم کند.
 
این در حالی است که هنوز باشگاه پرسپولیس پولی بابت قرارداد با این مربی به او نداده و قرار است تا هفته آینده بخشی از قرارداد کالدرون را به او ب

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها